اول : آياتي كه در رابطه با اثبات نظريه تكامل مورد استناد قرار گرفته است:
ما اين آيات را جداگانه ذكر ميكنيم و مورد بررسي قرار ميدهيم. اين آيات را ميتوان به چند دسته تقسيم كرد.
1ـ « و جعلنا من الماء كل شيء حي»[1]
« و هر چيز زنده را از آب بوجود آورديم.»
استاد مشكيني با طرح آيه فوق مينويسند:
« آيه فوق دلالت بر آفرينش همه موجودات زنده اعم از نباتات و حيوانات از جمله انسان از « آب» دارد . پس اينجا قسمتي از عقايد قائلين به تكامل اثبات ميشود.»[2]
سيد قطبنيز با ذكر آيه فوق آن را دليل بر پيدايش حيات از آب ميداند و اشاره ميكند اين همان چيزي است كه علم جديد بيان كرده كه اصل حيوانات زنده از آب است و زندگي از آب دريا پيدا شده و سپس انواع و اجناس از آن پيدا شد . پس اين مطلبي كه داروين را بر آن تمجيد ميكنند قرنها قبل از او قرآن بيان كرده بود.[3]
برخي از نويسندگان در مورد پيدايش حيات در زمين آوردهاند كه : « پس از گذشت 1500 ميليون سال از عمر زمين تدريجاً اين كره سرد شد و سپس در دورن آن فعل و انفعالات شديدي از حرارت دروني و سرماي بروني درگرفت و تكانها و زلزلههاي شديد اتفاق افتاد. و سپس بخارهايي از زمين برخاست و ابرها تشكيل شد و بارانها آمد و سطح زمين را پوشاند و درياها تشكيل شد.
حدود پانصد ميليون سال زندگي در قعر درياها به صورت ابتدائي بود. و موجودات تكسلولي پيدا شد. و سپس گروههاي مختلف گياهان و حيوانات دريايي حدود 175 ميليون سال قبل پيدا شدند.»[4]
قبلاً سخنان صاحبنظران ديگر در مورد خلقت همه چيز از آب و استناد آنان به اين آيه را آوردهايم (در بحث « منشأ پيدايش حيات در زمين».)
در مورد اين آيه بحث مفصلي انجام شد و بيان شد كه چهار تفسير مختلف (پيدايش انسان از نطفه ـ پيدايش نخستين موجود از آب ـ ماده اصلي بدن موجودات آب است ـ ماده اوليه جهان مايع آبگونه بوده ) در مورد اين آيه شده است [5]كه فقط تفسيراول با آيه فوق ناسازگار بود . بنابراين ميتوان به صورت احتمالي گفت كه اين آيه دلالت بر مرحله اول خلقت موجودات در آب درياها دارد. ولي اين تنها تفسير آيه نيست.
2ـ « و الله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي اربع يخلق الله ما يشاء » [6].
« و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفريد،پس برخي از آنها بر روي شكم خود (خزندگان ) و برخي بر دو پا و برخي از آنها بر چهار پاي خود راه ميروند، خداوند هر آنچه بخواهد ميآفريند.»
استاد مشكيني در تفسيراين آيه مينويسد:
« تفسير «آب» به نطفه جنس نر، برخلاف ظاهر آيه ميباشد بنابراين،آيه ، با اين قول كه منشأ پيدايش موجود زنده، «آب مخلوط با خاك» است كه مواد مساعد حيات در آن دو وجود دارد،بيانطباق نيست و بلكه رابطه نزديكي بين آن دو ميباشد و مقدم داشتن حيوانات «الماشي علي بطنه» (خزندگان ) شايد به اين علت باشد كه معروفترين اين نوع جاندران «ماهيها» هستند كه نخستين موجودات زنده از لحاظ زمان آفرينش ميباشند. و حيوانات خزنده خشكي، بعد از آنها پديد آمدند،و منظور از «من يمشي علي رجلين» «برخي بر دو پاي خود راه ميروند» انسان و پرندگان و برخي انواع ميمونها هستند .» و همين آيه،با آوردن عبارت كلي « علي رجلين» (بر دو پا) عقيده آنهائي را كه انسان و ساير جاندران را دو نوع مستقل از هم ميدانند باطل ميسازد .»[7]
دكتر بيآزار شيرازي با توجه به علم فسيلشناسي و ديرين شناسي،آيه 45 سوره نور را بر مراحل پيدايش حيوانات تطبيق ميكند و مينويسد:
« دوران اول:فسيلهاي تريلوبيتها، انواع مرجانها ، ماهيان زرهدار، سوسماران، ماران، لاكپشتان و تمساحها و خزندگان زميني پديد آمدند. اين حيوانات جزء آن دستهاند كه بر شكم راه ميروند: « فمنهم من يمشي علي بطنه» .
دوران سوم: آثار نخستين پستاندران كه در اواخر دوره دوم بوجود آمدند ،پيدا شده است . در اين دوره پستانداران مثل اسب، گاو،شتر، فيل و ميمون، تنوع و كثرت پيدا كردند. و اين حيوانات از آن دستهاند كه بر چهارپا راه ميروند:« و منهم من يمشي علي أربعة ».[8]
دكتر پاكنژاد ابتداء به پيدايش موجودات تكسلولي از درياها ميپردازد و پس از شرح مفصلي به پيدايش ماهيها اشاره ميكند و سپس به فاصله سه مرحله بعدي اشاره ميكند: اول: فاصله بين آنها كه در آب بودند و به خشكي كوچ كردند بوجود آمد. اين قسمت مخصوص ماهيها و خزندگان بود كه دستگاه تنفس و گردش خون نسبتا كاملي داشتند و راه رفتن اين دسته بيشتر بر شكم بود.
دوم: پرندگان بودند كه با هوا سروكار پيدا كردند و تغيير محيط دادند و تكامل يافتند . راه رفتن اين دسته بيشتر بر دو پا بود.
سوم : پستانداران، يعني تخمگذار تبديل به پستاندار و بچهآور شد. راه رفتن اين دسته بيشتر بر چهار پا بود.
سپس ايشان تحت عنوان:« اعجاز قرآن در مورد اشاره به حيواناتي كه به تدريج تكامل يافتند» به تطبيق مراحل ذكر شده با آيه 45 سوره نور « و الله خلق كل دابةمن ماءفمنهممن يمشي علي بطنه ...» ميپردازد و آن را يكي از بزرگترين معجزات قرآن مطرح ميكند. سپس توضيح ميدهد كه ميتوان آيه را به دو صورت معنا كرد:
يكي اينكه هر ضمير آيه را به ضمير بعدي برگردانيم كه اينگونه معنا ميشود: جنبندگان از آب بودند و از آنها خزندگان بوجود آمد بعد دوران پرندگان بود ودر آخر پستاندران.
سپس ايشان متذكرميشود كه پذيرش نظريه تكامل با دينداري تنافي ندارد.[9]
1ـ در مورد اين قسمت آيه 45 سوره نور « والله خلق كل دابة من ماء» بيان شد كه سه تفسير (آفرينش انسان از نطفه ـ پيدايش نخستين موجود از آب ـ ماده اصلي بدن موجودات آب است)[10] شده است .
2ـ تطبيق تقسيمبندي دورانهاي پيدايش گياهان و حيوانات به سه قسمت آيه « فمنهم من يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي اربع» صحيح به نظر نميرسد . چرا كه اينگونه انطباق با يافتههاي علمي ناسازگار است. چرا كه در علوم زيستشناسي (همانطور كه در كلام دكتر بيآزار شيرازي آمده بود) ميمون در دوره سوم پيدا شده است. و طبق نظريه تكامل ، انسان از ادامه نسل ميمونها بوجود آمد در حالي كه بر طبق آيه حيواناتي كه بر دو پا راه ميروند ( از جمله انسان ) در دوره دوم قرار ميگيرند (همانطور كه استاد مشكيني نيز تصريح كرده بود) و اين دو باهم تعارض دارد.
پس بهتر است كه بگوييم آيه 45 سوره نور در صدد بيان تقسيمات موجودات زنده فعلي دنياست كه اينان برخي بر دو پا و برخي بر چهارپا و برخي بر شكم ميروند. و جالب اينكه فقره دوم و سوم با «واو» بر فقره اول عطف شده است« فمنهم من يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي اربع » كه ترتيب و تفريح را نميرساند. يعني ميتواند هر سه خزندگان،دو پايان و چهار پايان باهم از آب (نطفه) بوجود آمده باشند.
نكته ديگر اين كه شمارش حيوانات هم از باب حصر نيست بلكه بيان برخي مصاديق مهم است و گر نه برخي حيوانات پيش از چهارپا دارند و برخي شنا ميكنند ولي در آيه ذكري از آنها نشده است .
پس سياق آيه 45 سوره نور سياق آياتي است كه خلقت انسان را از آب معرفي ميكند.
3ـ هر چند كه نكات علمي آيه 45 سوره نور و انطباق آن با يافتههاي علمي شگفتانگيز بوده و عظمت اين كتاب الهي را نشان ميدهد ولي ادعاي آقاي دكتر پاكنژاد در مورد معجزه علمي بودن مطالب آيه 45 سوره نور از دو جهت قابل اشكال است.
اول آنكه آيه فوق تفاسير متعدد دارد و ادعاي ايشان بنابر يك تفسير صحيح است. پس نميتوان به صورت قطعي گفت آيه همان مراحل تدريجي و تكاملي خلقت حيوانات را بيان ميكند تا معجزه علمي باشد.
دوم آنكه بيان نموديم كه اصل تطبيق آيه با مراحل زيستشناختي تكامل حيونات، مورد اشكال است.
آيههاي ديگري كه مورد استناد طرفداران نظريه تكامل قرار گرفته است عبارتند از :
« و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لآدم»[11]
« و همانا ما شما را آفريديم و سپس شكل داديمتان و سپس به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد».
و نيز حجر /28 ـ 29 و ص /71 و سجده /8 ـ 9 همين مضمون را دارد .
استاد مشكيني با طرح آيه 11 سوره اعراف مينويسد:
« آيه فوق از جمله بهترين آيات قابل استفاده ، براي اثبات اين نظريه [تكامل] است،زيرا خداوند در اين آيه بيان ميكند كه ابتدا او قبل از شكل دادن به انسان، او را آفريد و بعد از مدت نامعلوم ( به قرينه كلمه ثم) او را به شكل انسان فعلي درآورده است. سپس بعد از مدتها، فرشتگان را امر به سجود در برابر يكي از افراد نوع انسان كرده است.»
و سپس سه مرحله خلقت انسان را از آيه فوق اينگونه استفاده ميكند:
اول: مرحله بعد از خلقت و پيش از شكلگرفتن به صورت انسان (تكوين او از آب و خاك) .
دوم:مرحله بعد از پيدا كردن شكل « انسان» و پيش از انتخاب آدم از بين افراد نوع.
سوم : مرحله انتخاب آدم از بين آنها و بعد از آن امر كردن فرشتگان به سجود بر آدم.[12]
ايشان در توضيح آيات 28 ـ 29 سوره حجر « اني خالق بشرا من صلصال من حما مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين» و آيه 71 سوره ص ميگويند كه مقصود از « بشر» در اين آيه كل نوع اوست. يعني نوع و طبيعت كلي اوست نه فرد بخصوص و برگزيده مانند «آدم».
و در مورد واژه « تسويه» (جمله سويته) ميگويند: تقريبا به معناي جاري ساختن انسان در مسير تكامل است تا اينكه به صورت انسان درآمده و آماده نفخ روح ...گردد.[13]
جالب اين است كه استاد مكارم شيرازي مفسر معاصر، آيات 26 ـ 28 ـ 29 سوره سوره حجر را به عنوان مهمترين دليل طرفداران ثبات انواع آوردهاند و با توجه به قرينه ذكر سجده فرشتگان كه بلافاصله بعد از آيات فوق در سوره حجر آمده است . «فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس »[14] « فرشتگان همگي و بدون استثناء سجده كردند جز ابليس» ميگويند:
« مقصود از انسان و بشر در آيات فوق شخص آدم است. و طرز بيان اين آيات نشان ميدهد كه ميان خلقت آدم از خاك و پيدايش صورت كنوني انواع ديگري وجود نداشته است و سپس در پاسخ به استدلال طرفداران نظريه تكامل به واژه « ثم » (در امثال آيه 11 سوره اعراف ) مينويسند: تعبير به «ثم» كه در بعضي آيات آمده و در لغت عرب براي « ترتيب با فاصله » آورده ميشود هرگز دليل بر گذشتن ميليونها سال و وجود هزاران نوع نميباشد بلكه هيچ مانعي ندارد كه اشاره به فاصلههائي باشد كه در ميان مراحل آفرينش آدم از خاك و سپس گل خشك و سپس دميدن روح الهي وجود داشته است. و لذا همين كلمه «ثم» درباره خلقت انسان در جنين و مراحلي را كه پشت سر هم طي ميكند آمده است (حج /5) پس « ثم » همانگونه كه در فواصل طولاني به كار ميرود در فاصههاي كوتاه هم استعمال مي شود.»[15]
1ـ استفاده استاد مشكيني از آيه فوق در مورد سه مرحله خلقت انسان عجيب است.
چون هيچ گونه اشارهاي در ايه 11 سوره اعراف به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين انسانها) نشده بود و صرف امر به ملائكه براي سجده بود. نميدانيم ايشان اين مرحله سوم را چگونه از آيه فوق استفاده كرده است.
2ـ با توجه به سخنان دو طرف در مورد آيات مورد بحث ميتوان گفت كه اين آيات ظهوري در نظريه تكامل انواع ندارد.
1ـ ج : آفرينش انسان از خاك:
« هو الذي خلقكم من طين ثم قضي اجاً و اجل مسمي عنده »[16]
« اوست كه شما را از گل (آب و خاك) آفريد و سپس مهلتي مقرر كرد و مهلت مقرر پيش اوست.»
و نيز ص /71 و سجده /8 و نيز مؤمنون /12 همين مضمون را دارند.
« انا خلقناكم من طين لازب»[17]
«ما شما را از گل چسبنده آفريديم.»
« اني خالق بشرا من صلصال من حما مسنون »[18]
«من بشري از گل خشك كه از لجن تيره رنگ ريخته شده است ميآفرينم »
استاد مشكيني درباره اين آيات مينويسد: « تمامي اين آيات وضع اين نوع (انسان) را قبل از پيدا كردن شكل انسان بيان ميكند و مقصود فرد فرد انسانها نيست زيرا فردفرد انسانها از خاك آفريده نشدهاند.
اينكه ميگويد « قضي اجلا» (مهلتي مقرر كرد) منظور اين است كه خداوند، آفرينش و تكوين انسان را ، حتميت و استواري بخشيد كه مدت آن پيش خودش معلوم است و شايد هم،اين مدت همان مدت زمان فاصله بين آغاز آفرينش انسان از خاك تا تحقق تصوير و شكل دادن به انسان و تشكيل اين نوع خاص از جانداران ، ميباشد.»[19]
ايشان در مورد آيات 8ـ9 سوره سجده دو احتمال را مطرح ميكنند:
« اول اينكه بگوييم مقصود از (بدءخلق الانسان) آغاز آفرينش آدم باشد. كه در اين صورت نظريه ثبات انواع تأييد ميشود.
اما اشكال اين برداشت آن است كه لازم ميآيد بقاي نسل با توليد مثل بوسيله مني، قبل از تشكيل دادن و آراستن و نفخ روح در او انجام گيرد.
دوم اينكه بگوييم مقصود آغاز آفرينش هر موجود زنده و سپس حركت دادن آن در مسير تكامل و آراستن و شكل دادن او به صورت « انسان» و سپس نفخ روح خدا(عقل) در او ميباشد.»[20]
برخي ديگر از نويسندان درباره آيه « و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين»[21] نوشتهاند كه آيه فوق اشاره صريح است به اينكه انسان در ابتدا از خاك آفريده نشده است بلكه از سلالهاي آفريده شده كه مقدمه ظهور نوع انسان شده است.[22]
و جالب اين است كه برخي ديگر همين آيه 12 سوره مؤمنون را دليل رد نظريه داروين دانستهاند[23] و برخي به معناي عناصر تشكيل دهنده بدن انسان از خاك و آب دانستهاند.[24]
و برخي ديگر از نويسندگان آيات فوق را اعجاز علمي قرآن دانستهاند از اين جهت كه جسم انسان از عناصر خاكي تشكيل شده و آيات مذكور نيز ميگويد انسان را از خاك آفريديم . و ياانسان از نطفهاي آفريده شده كه از عناصر خاكي بوجود ميآيد . و در هر صورت آيه فوق را معجزه علمي دانستهاند.[25]
1ـ در مبحث « مراحل خلقت انسان» بحثي تحت عنوان « آفرينش انسان از خاك » داشتيم كه در آنجا آيات مذكور مورد بررسي قرار گرفت و بيان شد كه دو تفسير عمده از اين آيات شده است : اول اينكه همه انسانها از نطفهاي آفريدهشدهاند كه مواد اوليه آن از غذاها و غذا از خاك بوجود آمده است .[26]
دوم اينكه فقط حضرت آدم از خاك آفريده شده و بقيه انسانها از نطفه آفريده شدهاند. پس ميتوان گفت انسانها با واسطه (ع) از خاك آفريده شدهاند .[27]
پس نميتوان به صورت قاطع به قرآن نسبت دهيم كه در اين آيات مرحلهاي از تكامل نوع انسان از خاك را ميگويد؛ چرا كه اگر تفسير اول را بگيريم (نطفه از مواد خاكي ) ربطي به مسأله تكامل ندارد. و اگر تفسير دوم ( خلقت آدم از خاك)را بگيريم بيشتر مؤيد نظريه ثبات انواع ميشود چون خلقت مستقيم انسان از خاك را گوشزد ميكند.
مگر آنكه گفته شود تعبير «اجل» در آيه 2 سوره انعام دلالت بر فاصله زماني بين خلقت انسان از خاك ميكند، كه در اين صورت مبحث بعدي پيش ميآيد.
2ـ « اجل » در اصل به معني مدت معين و «قضي اجل» به معني تعيين مدت و يا به آخر آخرين موقع پرداخت بدهي) و اينكه به فرا رسيدن مرگ اجل ميگويند به خاطر اين است كه آخرين لحظه عمر انسان در آن موقع است. اما با توجه به آيات ديگر قرآن و روايات اهل بيت (ع) « اجل مسمي» در قرآن به معني مرگ طبيعي و «اجل» به معني مرگ زودرس است. [28]
پس معلوم ميشود مقصود آيه،مدت بين خلق انسان تا مرگ است . يعني :«اوست خدائي كه شما را از گل آفريد پس از آن مدتي را مقرر ساخت كه در اين مدت،انسان در روزي زمين پرورش يابد و تكامل پيدا كند و اجل حتمي (مرگ) در نزد اوست.» و اين مدت ربطي به مرحله تكامل از خاك تا انسان ندارد بلكه مرحله زندگي دنياست.
3ـ سلاله به معناي برگزيده و خلاصه چيزي است و در آيه 12 سوره مؤمنون برخي به معناي نطفه گرفتهاند كه ما حصل و برگرفته انسان است[29] و در هر صورت اين آيه دلالت بر فاصله زماني بين خاك و سلاله ندارد. و اگر بر نطفه هم دلالت داشته باشد اين مطلب باز از مورد بحث خارج است.
4ـ با توجه به احتمالات مختلف در آيات فوق كه موجب ميشود تفسير قطعي از آيات ارائه نشود،پس مسأله اعجاز علمي در اينجا منتفي است . (در مبحث مراحل خلقت انسان توضيح بيشتري در مورد آيات فوق داديم.)
2ـ ج : آفرينش انسان از آب :
« و هو الذي خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا»[30]
« و او خداوندي است كه از آب بشري آفريد و او را اصل نژاد و مايه توليد نسل انسان گردانيد.»
« بدء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلاله من ماءمهين »[31]
« و آفرينش انسان را از گل (آب و خاك) آغاز كرد،سپس خلقت نسل او را بر اساس آنچه از آب بيقدر جدا ميشود قرار داد.»
استاد مشكيني به آيه 56 سوره فرقان مثل همان تقرير آيات خلقت انسان از خاك استدلال كرده و مينويسد:
« اين آيات وضع اين نوع (انسان ) را قبل از پيدا كردن شكل انسان،بيان ميكنند.»[32]
در مبحث « مراحل خلقت انسان» بحثي تحت عنوان «آفرينش انسان از آب» داشتيم و در آنجا بيان شد كه در مورد آيات فوق دو تفسير عمده وجود دارد.
اول اينكه مقصود از خلقت انسان از آب اين است كه مقدر زيادي آب در بدن انسان (حدود 70%) وجود دارد.[33]
دوم اينكه مقصود آن است كه انسان از آب نطفه و مني آفريده شده است.[34]
بنابراين آيات فوق ربطي به مراحل تكامل خلقت انسان و نظريه داروين ندارند.
3ـ ج : آفرينش انسان از نطفه :
« انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه»[35]
« ما او را از آب نطفه در هم آميخته خلق كرديم تا او را بيازمائيم.»
و عبس/19 (من نطفة خلقه) نيز همين مضمون را دارد.
استاد مشكيني در مورد آيه 2 سوره دهر مينويسد:
« معناي «نطفه» در آيه مزبور «آب » است كه مواد و اجزاءبهم آميخته داخل آن (امشاج)، آن را به صورت گل و لجن ريخته شده(حمأ مسنون) درآورده بودند و از همين ماده اوليه حياتي، ابتدا سلولها و بعد، انواع جانوران نخستين و بعد حيوانات بالاتر و .... پديد آمدهاند.»[36]
و در مورد آيه 19 سوره عبس مينويسد:
« بنابراين معني آيه، در صورتيكه «نطفه» را به معني «آب» بگيريم چنين ميشود كه : خداوند نوع « انسان» را از آبي مخصوص (شايد همان آب آميخته با گل و لاي و عناصر زميني يا خاكي باشد كه موجودات زنده از آن بوجود آمدهاند) آفريد. پس بر او مقدر ساخت كه از حالتي به حالتي ديگر تغيير يابد .(تحول و تكامل) تا اينكه به صورت شكل « انسان » در آمد.»
سپس به معناي دوم آيه توجه ميكند كه منظور از نطفه « مني» باشد كه آيه خاص افراد انسان ميشود نه نوع انسان .[37]
در مبحث « مراحل خلقت انسان» بيان كرديم كه «نطفه » در لغت به معناي سيلان ضعيف هر چيزي است به آب خالص نيز نطفه اطلاق شده است و به نطفه مرد و زن،نطفه گويند چون سيلان دارد. و سپس معناي لغوي و اصطلاحي قرآني نطفه را بررسي كرديم. در مورد تفسير آيه 2 سوره دهر يازده ديدگاه وجود داشت كه مهمترين آنها عبارتند از :
1ـ اختلاط نطفه زن و مرد.
2ـ به معني استعدادهاي دروني و عوامل وراثت
3ـ اختلاط مواد تركيبي نطفه (اجزاء آن)
4ـ همه اينها با همديگر
5ـ به معني تطورات نطفه در دوران جنيني. [38]
ولي كسي از مفسران را نيافتيم كه « نطفه » را به معناي «آب» تنها (نه نطفه مرد نه مخلوط آنها)تفسير كنند . و خود واژه امشاج هم قرينه است كه آب مراد نيست.
اما اينكه «نطفه» به معناي آب همراه با گل و لجن باشد در معاني لغوي و اصطلاحي « نطفه» وجود ندارد .
پس نطفه يا بايد به معناي مني مرد يا مايع جنسي زن و مرد باشد و تفسيري كه استاد مشكيني ارائه كرد موافق هيچكدام از معاني لغوي و اصطلاحي آيه نيست.
د :آياتي كه به مرحله دوم آفرينش انسان اشاره ميكند (بعد از شكلگيري انسان و قبل از انتخاب آدم(ع)):
« كان الناس امةواحدةفبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بينالناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه ...»[39]
« مردم همه گروه واحدي بودند،پس خداوند ،پيامبران را به عنوان بشارت و بيمدهنده فرستاد و همراه آنها كتاب را براستي و حق فرود آورد تا درباره آنچه انسانها باهم اختلاف كردهاند،حكم كند و اختلاف نكردند در آن....»
و نيز آيه 19 از سوره يونس همين مضمون را دارد .
استاد مشكيني معتقدند كه بعد از شكل گرفتن ساختمان وجودي انسان و قبل از انتخاب «آدم» از بين افراد انساني، مرحلهاي بر انسان گذشته است كه همه امت واحدي بودند و بدون مذهب زندگي خود را در پرتو عقل خويش ميگذراندند. ايشان دو آيه فوق را اشاره به اين مرحله از حيات بشري ميداند و مينويسد:
« چنانكه از ظاهر آيه معلوم ميشود، پيش از بعثت انبياء زماني بر انسانها گذشته است كه آنها امت واحدي بودند و مفهوم واحد بودن مردم در آيه فوق چنانكه عدهاي از مفسرين گفتهاند و اخبار و روايات هم آن را تفسير كردهاند،اين است كه بدون «مذاهب» و احكام آسماني بودند و با عقلها ، انديشهها و فهمهاي خودشان زندگي ميكردند . پس آيه كاملاً با منظور ما (مرحله دوم از خلقت آدم در نظريه تكامل منطبق است.)
و سپس واژه اول « اختلاف » را در آيه به معناي اختلافات مادي و دنيوي و تضادهاي طبقاتي پيش از بعثت پيامبران معنا ميكند . و واژه دوم اختلاف (در ادامه آيه را به معناي اختلافات ديني و اعتقادي بعد از بعثت انبياء معنا ميكند.[40])
استاد مكارم شيرازي نيز از آيه 213 سوره بقره چهار مرحله زندگي بشر را برداشت كردهاند .
مرحله اول: زندگي ساده نخستين كه هنوز بشر به زندگي اجتماعي عادت نكرده بود. تضادهائي نبود و طبق فطرت خدا را ميپرستيد.
مرحله دوم: زندگي انسان شكل اجتماعي به خود ميگيرد.
مرحله سوم : تضادها واختلافات اجتناب ناپذير اجتماعي به وقوع ميپيوندد.
مرحله چهارم :انبياء از طرف خدا مأمور نجات انسان ميشوند.
و در پايان متذكر ميشوند كه : آغاز پيدايش دين و مذهب به معناي واقعي هم زمان آغاز پيدايش انسان نبوده، بلكه هم زمان با آغاز پيدايش اجتماع و جامعه به معناي واقعي بوده است. بنابراين جاي تعجب نيست كه نخستين پيغمبر اولوالعزم و صاحب آئين و شريعت نوح پيامبر بود نه حضرت آدم(ع).[41]
از آيات فوق دو برداشت ميتوان كرد:
الف ـ زندگي انسان پس از پيدايش در كره زمين دو مرحله داشته است يك مرحله بدون هيچ پيامبري بوده و بعد «آدم» از بين مردم برانگيخته شد. و زندگي انسان با دين و پيامبران آغاز شد . پس آدم اولين انسان روي زمين نبوده است (و اين با نظريه تكامل داروين سازگار است)
ب : بعثت انبياء دو گونه بوده است در مرحله اوليه بعد از خلقت آدم و گسترش نسل پيامبران بدون كتاب و شريعت بودند كه بشر را در حد زندگي اوليه فردي او راهنمايي ميكردند .
در مرحله دوم كه زندگي اجتماعي شروع شد و بشر محتاج قانون شد، پيامبراني مثل حضرت نوح (ع) با شريعت و كتاب آمدند. بنابر برداشت دوم از آيه، آدم اولين انسان روي زمين بوده است ( و اين با نظريه ثبات انواع سازگار است).
استاد مشكيني برداشت اول (الف) را داشتهاند و آنچه كه از ذيل كلام استاد مكارم برميآيد برداشت دوم (ب) است . با توجه به دو احتمال فوق در آيه نميتوان به صورت قطعي يكي از دو نظريه تكامل يا ثبات انواع را به آيه فوق نسبت داد.
« ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين »[42]
« به درستي كه خداوند آدم و نوح و ال ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد»
دكتر يدالله سحابي در مورد آيه فوق ميگويد:
« به تصريح اين آيات (آل عمران/33 ـ اعراف /11 ـ سجده /7ـ9) آدم از ميان جمعي كه مثل او بوند و از پيش با او ميزيستند برگزيده شد.... و لهذا بيان آنكه نوع انسان از آدم پديد آمده است از نظر قرآن مبنا و اساس ندارد و به هيچ وجه درست نيست.»[43]
و در مقابل آقاي مسيج مهاجري كه معتقد است قرآن كريم به هيچ وجه فرضيه تكامل را تأييد نميكند ،در توجيه آيه 33 سوره آل عمران مينويسد:
« چون العالمين عام است،آدم،نوح،آل ابراهيم و آل عمران از ميان تمام مردم قبل و بعد خود برگزيده شدهاند. و ممكن است بگوييم آدم(ع) بعد از مدتي كه صاحب فرزندان .... شد برگزيده شد. (پس قبل از آدم انسانهاي ديگري وجود نداشتهاند)»[44]
استاد مكارم شيرازي نيز با رد سخنان برخي نويسندگان كه آيه « علي العالمين » را دليل مسأله تكامل انواع دانستهاند و ميگويند :در عصر آدم (ع)، عالميان يعني «جامعه انساني» وجود داشته است،بنابراين مانعي ندارد كه انسان نخستين كه ميليونها سال قبل بوجود آمده از حيوانات ديگر تكامل يافته، و « آدم» تنها يك انسان برگزيده بوده است، مينويسند:
«هيچ گونه دليلي در دست نيست كه منظور از عالمين دراينجا انسانهاي معاصر آدم بوده باشند بلكه ممكن است مجموع جامعه انسانيت در تمام طول تاريخ بوده باشد. بنابراين لزومي ندارد كه معتقد باشيم در عصر آدم،انسانهاي زيادي وحود داشتند كه آدم از ميان آنها برگزيده باشد.»[45]
استاد مصباح يزدي با طرح آيه 33 آل عمران و نظراتي كه ميگويد « آدم از بين انسانهاي ديگر برگزيده شد.» مي نويسند:
« ميتوان گفت كه : انساني را بر همه انسانهايي كه از پس او ميآيند ترجيح دادم... و اگر تنزل كنيم و بپذيريم كه لازم است در عصر حضرت آدم،انسانهايي ديگر باشند ، ميتوانند فرزندان خود او بوده باشند.»[46]
با توجه به دو تفسيري كه از آيه فوق شد آيه 33 آل عمران در رديف آياتي قرار ميگيرد كه دو احتمال در معناي آنها ميرود و نميتوان بطور قاطع گفت كه آيه ظاهر يا نص در يك مورد است،تا دليل بر نظريه تكامل انواع يا ثبات انواع باشد.
دوم: آياتي كه در رابطه با اثبات نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) مورد استناد واقع شده است
اين آيات نيز به چند دسته تقسيم ميشوند:
الف : آياتي كه خلقت همه انسان را از يك نفس واحد ميداند:
« هو الذي انشأكم من نفس واحدة فمستقر و مستودع »[47]
« او خدائي است كه همه شما را از يك تن در آرامشگاه و وديعتگاهي بيافريد.»
و نيز نساء /1 ـ اعراف /189 ـزمر /6 همين مضمون را دارند . و نيز آياتي كه خطاب «بنيآدم» به انسانها ميكند، مثل : اعراف /27 ـ 35 ـ يس /60 ـ اسراء /70.
استاد مشكيني در طرح نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) كه معتقدند «آدم» نخستين انساني است كه خداوند او را آفريده و حواء دومين فرد از افراد نوع انسان ميباشد و خداوند ساير افراد انسان را از نسل اين دو فرد بوجود آورد، مينويسد:
« از جمله آيات كه پيروان عقيده فوق به آن استدلال ميكنند آياتي هستند كه تمامي مردم را آفريده از « نفس واحد» (يك فرد) اعلام ميكنند و در برخي آيات از جفت او نيز ياد كرده و هيچ اشكالي ندارد كه نفس واحده را آدم و جفت او را حواء بدانيم.»
سپس در تفسير آيه 98 سوره انعام مينويسد:
« منظور آيه اين است كه خداوند شما را از آدم آفريد، پس گروهي از شما هماكنون در صلب پدران يا رحم مادران(مستقر) ميباشيد و گروهي نيز از شما تا روز قيامت در گورها به وديعت نهاده (مستودع ) شدهاند.»
سپس تفسير ديگري از طرفدران نظريه تكامل انواع در مورد آيه 98 سوره انعام ذكر ميكنند و مينويسند:
« معتقدين به تكامل در تفسير آيه مزبور ميگويند كه خطاب شامل تمامي افراد نوع انسان(گذشته و آينده و حتي آدم و حواء) ميشود. اين است كه ميتوان گفت مراد از « نفس واحده» (يك تن ) همان موجود زنده نخستين از موجودات تكسلولي است كه تمام موجودات زنده از آن بوجود آمده و با تركيبات ، فعل و انفعالات و توليد مثل،به صورت انواع مختلف جاندران و سرانجام به صورت « انسان» درآمده است.
بنابراين معني آيه اينگونه مي شود: شما انسانها از نفس واحده ( يك تن) آفريده شدهايد ، برخي از انواع تحول يافته به هم، از اجداد شما، مدتهاي زيادي بر روي زمين « مستقر » شدند ولي برخي از آن انواع جانداران، بطور محدود،موقت و مستودع (به صورت امانت) عمر كردند و بزودي از بين رفتند.»[48]
و سپس متذكر ميشود كه اگر تفسير اول را هم بپذيريم با عقيده تكامل انواع منافات ندارد چرا كه ممكن است همه انسانهاي موجود زمين از نسل آدم و حواء بوده باشند ولي قبل از آدم و حواء نيز انسانهاي ديگر بودهاند كه منقرض شدهاند . و نسل منتخب يعني آدم كه صاحب عقل بود باقي ماند .[49]
استاد مكارم شيرازي در مورد تعبير « نفس واحده» در آيات فوق مينويسند:
« منظور از نفس واحده يك واحد شخصي است و اشاره به نخستين انساني است كه قرآن او را به نام «آدم» پدر انسانهاي امروز معرفي كرده و تعبير «بنيآدم» كه در آيات فراواني از قرآن وارد شده نيز اشاره به همين است و احتمال اينكه منظور وحدت نوعي بوده باشد از ظاهر آيه بسيار دور است.» [50]
ايشان در مورد مستقر و مستودع نيز چنداحتمال تفسيري را ذكر ميكنند.[51]
نفس در آيات قرآن به معناي روح و ذات (و گاهي بدن انسان)آمده است[52]و بر فرض قبول سخنان استاد مشكيني (نفس يعني موجودات قبل از انسان) در نهايت توانستهايم بگوييم كه آيات مورد بحث دو تفسير دارد يكي خلقت همه افراد از آدم و يكي خلقت آدم و انسانها از موجودي كه قبل از آنها بوده است.
تفسير دوم با نظريه تكامل سازگار است همانطور كه تفسير اول با نظريه ثبات انواع سازگار است و كلام استاد مشكيني (سازگاري تفسير اول با نظريه تكامل) مبتني بر اين فرض است كه ثابت كنيم «آدم» با فاصله و واسطه حيوانات ديگر از خاك آفريده شده است . كه در بحث بعدي آن را بررسي ميكنيم . پس به طور قاطع نميتوان اين آيه را دليل نظريه تكامل يا ثبات انواع دانست.
« ان مثل عيسي عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون»[53]
« همانا مثل عيسي(ع) در پيش خداوند همانند مثل آدم است كه خداوند او را از خاك آفريد . و سپس به او گفت موجود شو پس شد.»
«خلق الانسان من صلصال كالفخار »[54]
« خداوند ،انسان را از گل خشك همانند سفال بيافريد.»
دكتر عدنان شريف تمام آياتي را كه خلقت انسان از خاك را مطرح ميكند با نظريه داروين معارض ميداند؛ چرا كه ميگويد انسان از خاك آفريده شده نه از موجود قبلي كه زنده بوده است.[55]
استاد مشكيني در مورد آيه 59 سوره آل عمران دو احتمال را مطرح ميكند:
اول اينكه آيه دليل ثبات انواع باشد . چرا كه از ظاهر آيه بر مي آيد كه خداوند آدم را از خاك آفريد يعني او را از خاك صورت و شكل داد سپس به او گفت انساني زنده باش پس چنين شد و اين همان مطلوب عقيده ثبات انواع است. و وجه شبه در اينجا چگونگي آفرينش يعني بدون پدر و مادر آفريده شدن است.
دوم اينكه بگوئيم آيه با نظريه تكامل منافاتي ندارد. چرا كه اشكالي در تشبيه عيسي (ع) به آدم (ع) از لحاظ خلقت از خاك، غذا ،نطفه و علقه تا ولادت و بعد از آن نيست. و همچنين اشكالي نيست كه بگوييم خداوند به عيسي(ع)، همراه پيامبري ازهمان آغاز زندگي عقل و نيروي درك و انديشه از طريق اعجاز و اراده ماوراء طبيعي خود برخلاف قانون طبيعت و ... اعطاء نمود چنان كه به آدم نيز عقل و يا علم و نبوت را بدينگونه داد.
وجه شبه در آيه همان همانندي در ذكر آفرينش و علماست.و «كن» (باش) كه خداوند به آدم ميگويد ،بدين معنا است كه : عاقل و عالم يا عالم و پيامبر باشد.
و در اينجا وجه شبه در ذكر آفرينش از خاك، آفرينش اصلي و ذاتي است و ميخواهد بطلان آنچه را در ذهن آنها (مسيحيان) فرو رفته يعني اينكه ميگويند آفرينش عيسي (ع) و آدم (ع) از طريق سنن و قوانين جاري خدائي در خلقت انسان، صورت نگرفته است،اعلام كند.[56]
ايشان در جاي ديگر با طرح آيه 14 سوره رحمن دو تفسير از آيه ميآورد و در نهايت به اين نتيجه ميرسد كه اين آيه به تنهايي بر ثبات انواع و بر تكامل انواع دلالت ندارد . و مجمل است و اثبات هر دو قول را ميتوان از آن برداشت كرد.[57]
دكتر احمد ابوحجر با طرح آيات فوق مينويسد: اين آيات اشاره ميكند كه خدا آدم (ع) را در ابتدا از خاك به همين شكل آفريد و هيچ آيه از قرآن اشاره به تحول انسان از نوعي به نوع ديگر ندارد.[58]
استاد مكارم شيرازي در ذيل آيه 59 سوره آل عمران پس از شحر شأن نزول آيه كه در مورد مسيحيان نجران است و آنها ولادت حضرت عيسي (ع) را مطرح كردند و بدون پدر بودن او را دليل الوهيت او گرفتند و آيات فوق به آنان پاسخ داد و چون مسيحيان قبول نكردند آنها را به مباهله دعوت كرد ميگويد: منظور از (خلقه من تراب) در آفرينش آدم همان آفرينش جسم آدم و جنبه مادي او است و اين مطلب به قرينه جملههاي بعدي بدست ميآيد. كه اشاره به آفرينش حيات و روح ميكند و ميگويد « ثم قال له كن فيكون» « سپس به او گفت موجود شو، او هم موجود گرديد.» يعني با فرمان آفرينش «حيات و روح» به كالبد آدم دميد.[59]
استاد مصباح يزدي نيز با طرح شأن نزول آيه 59 سوره آل عمران و اينكه آيه درصدد پاسخ به پدر نداشتن حضرت عيسي(ع) بوده است،مي نويسند:
« اين استدلال به درستي نشان ميدهد كه اگر فرض كنيم حضرت آدم(ع)از نسل ميانگيني بين خاك و خود بوجود آمده،مثلاً از انسانهايي كه عقل نداشتهاند،اين استدلال نميتواند استدلال تامي باشد زيرا نصاراي نجران ميتوانستند بگويند ،حضرت آدم از نطفهاي حيواني بوجود آمده است.
اگر ما اين استدلال را تمام بدانيم ـ كه هست ـ ناچار بايد بپذيريم كه حضرت آدم(ع) از نسل هيچ موجود ديگري بوجود نيامده است.»[60]
در اينجا توجه به دو نكته لازم بنظرميرسد:
الف ـ به نظر ميرسد كه در آيه 59 سوره آل عمران « مثل عيسي عندالله كمثل آدم» ميتوان وجه شبه را به چند گونه تصور كرد:
1ـ تشبيه از جهت پدر نداشتن آدم و عيسي(ع).
2ـ تشبيه از جهت خلقت هر دو از خاك با واسطه (يعني مواد غذائي تبديل به نطفه، علقه ... تا انسان شد ) و در عيسي(ع) اين كار از طريق حضرت مريم (ع) صورت گرفت و در آدم(ع) از طريق انسانها يا ميمونهاي نسل قبل از او.
3ـتشبيه از جهت نبوت هر دو باشد.
4ـ تشبيه از جهت علم و عقل هر دو باشد.
5ـ تشبيه از جهت اصل خلقت از خاك (در مقابل مسيحيان كه عيسي (ع) را خاكي نميدانستد )
وجه شبههاي شماره سه و چهار در آيه مورد بحث از جمله «كن» (ادامه آيه) برداشت ميشود. ولي به نظر ميرسد جمله « ثم قال له كن فيكون» در مقام بيان وجه شبه نباشد بلكه مرحله دوم خلقت را بيان ميكند كه ايجاد روح است و در تمام افراد انسان وجود دارد كه در آيات ديگر تحت عنوان « نفخت فيه من روحي» به آن اشاره شده بود.
وجه شبه اول با توجه به شأن نزول، نزديكتر از وجه شبه سوم و چهارم است.
اما به هر حال فقط وجه شبه دوم يا پنجم در خود آيه تصريح شده است. چرا كه جمله (خلقه من تراب) بيان وجه شبه عيسي(ع) و آدم(ع) است. كه فقط به خاك اشاره كرده است.
ب : در مورد خلقت عيسي (ع) از خاك دو احتمال وجود دارد:
1ـخلقت بلا واسطه از خاك
2ـ خلقت باواسطه سلسله موجود از خاك(و همين دو احتمال در مورد آدم نيز وجود دارد.»
اما خلقت بلاواسطه از خاك در اينجا صحيح نيست چرا كه حضرت عيسي(ع) بلا واسطه از خاك آفريده نشده است بلكه از جسم مريم(ع) بود كه مريم (ع) با واسطه مواد غذائي او را از خاك بوجود آورد. پس فقط وجه شبه دوم (خلقت با واسطه از خاك) باقي ميماند و اين مطلب شاهدي بر نظريه تكامل است نه بر نظريه ثبات انواع. البته اين احتمال نيز در آيه فوق بعيد نيست كه بگوييم وجه شبه پنجم مراد است چرا كه مسيحيان نجران اصل خلقت عيسي (ع) و خاكي بودن او را قبول نداشتند و او را غير مخلوق و ماوراءطبيعي ميدانستند . پس آيه درصدد رد اين نظر آنهاست و در مقام بيان واسطه داشتن يا نداشتن خلقت آنها از خاك نيست . يعني آيه درصدد رد اين نظر آنهاست و در مقام بيان واسطه داشتن يا نداشتن خلقت آنها از خاك نيست. يعني آيه درصدد بيان واسطه و عدم واسطه نيست پس نميتواند دليلي بر نظريه تكامل انواع يا ثبات انواع باشد.
1ـ« خلق الانسان من نطفة فاذا هو خصيم مبين»[61]
« خداوند انسان را از نطفه بيافريد و آنگاه او به خصومت و دشمني آشكار برخاست.» و همين مضمون در يس /77 و النجم /66 .
2ـ « اكفرت بالذي خلقك من تراب ثم سواد رجلاً»[62]
« آيا به آن خدائي كه ترا از خاك آفريد و سپس ترا به صورت مردي درآورد ، كافر شدي»
و نيز همين مضمون در فاطر /11.
3ـ « الذي خلقك فسواك فعدلك في اي صورة ماشاء ركبك»[63]
« آن(خدائي كه ) ترا بيافريد پس به صورتي كامل بياراست و بعد ترا به اعتدال آورد (به اندازه ساخت) و به هر صورتي كه خود خواست ترا تركيب و شكل داد.»
4ـ «خلق الانسان من علق»[64]
« انسان را از علق يا خون بسته .... آفريد»
كه مراد از «علق» خاك چسبيده (طين لازب) يا خونبسته در رحم است (با توجه به تناسب با دو قول مختلف مورد بحث )[65]
هر چند كه انطباق اين آيات با هر دو نظريه قابل اشكال است ولي از آنجا كه برخي از اين آيات قبلاً مطرح شد و بررسي شد و در مورد بقيه آيات صاحبنظران براي اثبات نظريه تكامل يا ثبات انواع به آنهااستدلال نكردهاند . لذا از بحث و تفصيل بيشتر در اين مورد پرهيزميكنيم.
از طرفي نظريههاي علمي در جوامع علمي معاصر به صورت نظريات « ابطال پذيري» مطرح ميشود يعني به صورت افسانههاي مفيد پذيرفته ميشود و تا وقتي نظريه بهتري جانشين آن نشده از دايره علم بيرون نميرود و لذا نظريه تكامل هر چند كه اثبات قطعي نشده است،ولي امروزه يك نظريه مورد قبول اكثريت جامعه علمي (علوم تجربي ) است . هر چند كه هنوز هم نظريه ثبات انواع به صورت يك احتمال مطرح است.
از طرف ديگر همانطور كه مشاهده كرديم آيات قرآن قابل انطباق با نظريه تكامل و نظريه ثبات انواع هر دو هست و هيچ آيهاي بدست نيامد كه نص باشد و يا ظهور قوي در يكي از دو طرف داشته باشد. پس نمي توان يكي از دو نظريه را به صورت قطعي به قرآن نسبت داد.
1ـ لازم نيست قرآن در موردهر نظريه علمي به صورت اثبات يا نفي نظر داده باشد. چون كتاب هدايت است و اشارات علمي را در حد لزوم و در راستاي هدف هدايت استفاده ميكند.
2ـ قبول يا رد نظريه تكامل با اثبات خدا و ديندار بودن يا نبودن انسانها ملازمهاي ندارد.
يعني همانطور كه ميتوان نظريه تكامل را نپذيرفت و ديندار بود،ميتوان قائل به نظريه تكامل باشيم ولي وجود ناظم (خدا) را براي سلسله منظم موجودات ( از تكسلولي تا انسان)ثابت كنيم و ديندار باشيم. همانطور كه برخي از پزشكان متعهد به اين امر تصريح كردهاند.[66]
3ـ پذيرش نظريه تكامل و انطباق آن با آيات قرآن دليلي بر اعجاز علمي قرآن نيست؛ چرا كه از طرفي آيات مورد استناد داراي احتمالات تفسيري متعددي بود و تفسير موافق نظريه تكامل قطعي نبود و از طرف ديگر انطباق مراحل تطور موجودات زنده (تكسلولي تا انسان) بر آيات مورد استناد اشكالاتي داشت. (همانطور كه ذيل آيه 45 سوره نور بيان كرديم).
[1] انبياء/30.
[2] تكامل در قرآن، ص 23 ـ 24.
[3] ر.ك: في ظلال القرآن، ج 6، ص 111.
[4] عبدالغني الخطيب، قرآن و علم امروز، ترجمه دكتر اسدالله مبشري، ص 129 ـ 130 ، با تلخيص.
[5] ر.ك: تفسير نمونه، ج 13، ص 396 و ج 9، ص 25 ـ 26 و نيز به مبحث « مراحل خلقت انسان» در همين نوشتار مراجعه كنيد.
[6] نور /45.
[7] تكامل در قرآن، ص 24ـ 25.
[8] گذشته و آينده جهان، ص 39 ـ 42.
[9] اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 1، ص 150 ـ 154.
[10] ر.ك: تفسير نمونه،ج 14، ص 508 ـ 509 و نيز به مبحث « منشأ پيدايش حيات درزمين» و مبحث « مراحل خلقت انسان» در همين نوشتار مراجعه كنيد.
[11] اعراف /11.
[12] تكامل در قرآن، ص 25 ـ 26 با تلخيص.
[13] همان،ص 30 ـ 32.
[14] حجر /30 ـ 31.
[15] تفسير نمونه، ج 11، ص 88 ـ 89 با تلخيص.
[16] انعام /2.
[17] صافات / 11.
[18] حجر/29.
[19] تكامل در قرآن، ص 26ـ27 با تلخيص.
[20] همان،ص 32ـ33.
[21] مؤمنو ن/12.
[22] ر.ك: دكتر مصطفي محمود، القرآن، محاولة لفهم عصري، ص 53 ـ 55.
[23] ر.ك: بسام دفضع ، الكون و الانسان بين العلم و القرآن، ص 152
[24] ر.ك: بسام دفضع ، الكون و الانسان بين العلم و القرآن، ص 152
[25] محمد محمود اسماعيل، الاشارات العلمية في الايات الكونيةفي القرآن الكريم، ص 11.
[26] ر.ك: تفسير نمونه،ج 14، ص 23 و ص 207 و ج 17، ص 125 و ج 20 ، ص 165 و نيز مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 86ـ88 و عبدالفتاح طباره، سيري در قرآن، ترجمه رسول دريايي ، ص 225 و بيآزار شيرازي، گذشته و اينده جهان ، ص 52.
[27] استاد مصباح يزدي،معارف قران، ص 330.
[28] استاد مصابح يزدي،معارف قرآن، ص 330 .
[29] ر.ك: مفردات راغب ماده سل .
[30] فرقان/54.
[31] سجده/8ـ9.
[32] تكامل در قرآن، ص 27.
[33] ر.ك: استاد مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 320 ـ329 و مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 97 و تفسير نمونه ،ج 13،ص 396 و ج 15، ص 126.
[34] ر.ك: استاد مصباح يزدي، معارف قرآن،ص 329 و 330 و موريس بوكاي، مقايسهاي ميان تورات ،انجيل ، قرآن و علم،ص 272 و طب در قرآن، ص 81 و تفسير نمونه ، ج 13،ص396 و ج 15، 126 و ج 17، ص 126.
[35] دهر/2.
[36] تكامل در قرآن، ص 39.
[37] همان، ص 42.
[38] ر.ك:الميزان ،ج 20،ص 209 و 210 و نمونه،ج 25،ص 334.
[39] بقره /213.
[40] تكامل در قرآن،ص 27ـ28.
[41] تفسير نمونه،ج 2،ص 58.
[42] آل عمران/33.
[43] خلقت انسان، ص 108.
[44] نظريه تكامل از ديدگاه قرآن،ص 54 و 56.
[45] تفسير نمونه،ج 2، ص 391.
[46] معارف قرآن، ص 345.
[47] انعام / 98.
[48] تكامل در قرآن، ص 46 ـ 47 با تلخيص .
[49] ر.ك: همان،ص 48.
[50] تفسير نمونه،ج 3،ص 345.
[51] تفسير نمونه،ج 5، ص 367.
[52] تفسير نمونه، ج 3، ص 245 و نيز مفردات راغب، ماده نفس.
[53] آل عمران/59.
[54] رحمن /14.
[55] ر.ك: دكتر عدنان الشريف، من علوم الارض القرآنية، ص 207.
[56] تكامل در قرآن ، ص 55 ـ 56 با تلخيص .
[57] همان،ص 54 ـ 56 با تلخيص.
[58] ر.ك: دكتر احمد عمر ابو حجر،التفسير العلمي للقرآن في الميزان،ص 400.
[59] تفسير نمونه،ج 2، ص 435 ـ 436.
[60] معارف قرآن، ص 342.
[61] نحل/ 4.
[62] كهف / 37.
[63] انفطار /87.
[64] علق/21.
[65] استاد مشكيني، تكامل در قرآن ، ص 63 ـ 66.
[66] اولين دانشگاه و اخرين پيامبر ، ج 1، ص 154.